کد مطلب:316717 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

یا اباالفضل! من زائر توام
مؤلف كتاب ابوالفضل قمر بنی هاشم علیه السلام می نویسد: سید بزرگواری كه مورد اطمینان آقای حاج محمد علی ضوابعلی است برایم نقل كرد:



[ صفحه 125]



من به همراه خانواده و فرزندانم برای سفر به عتبات و عالیات وارد كربلا شدیم. فرزندم كه دختری چهار ساله بود، به مرضی سخت مبتلا شد، پزشك برای او آوردیم، برای او نسخه نوشت، سپس به صورت محرمانه (طوری كه خانواده ام از این قضیه با خبر نشود) گفت: حال این دختر بچه بد است و امیدی به بهبودی او نیست، من نمی خواستم نزد خانواده شما چنین حرفی بزنم. دخترك در حال اغما بود، خانواده ام از درون اتاق، سخنان پزشك را می شنیدند، در این هنگام خانواده ام گفت: من می روم و كار را درست كنم. سپس خانواده ام عازم حرم ابوالفضل علیه السلام شد، من در كنار بستر كودكم بودم، ناگاه پس از لحظه ای دیدم كودكم چشمش را باز كرد و از بستر بلند شد و گفت: آقاجان! مرا در آغوش خود بگیرد. تعجب كردم كه او چطور به هوش آمد و از جا برخاست، در این هنگام گفت: بی بی خانم كجا است؟ به ایشان گفتم: الآن می آید و لحظه ای نگذشت كه دیدم همسرم برگشت و دید كه دخترم در آغوش من است، گفت: دیدی شفا گرفتم. به همسرم گفتم: كجا رفتی؟ او گفت: به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام رفتم و عرض كردم: یا ابوالفضل! من زائر تو هستم، اگر باب الحوائج نبودی به این جا نمی آمدم، كودكم را شفا بده و جواب مرا بده، اگر او از بین برود جواب پدرش را چه بدهم. همین را كه گفتم از حرم آقا بیرون آمدم، آقا هم لطف فرمودند و دخترم را شفا دادند. [1] .



[ صفحه 126]




[1] پرچمدار نينوا، ص 237و236.